احياء از صفات فعل خداوند . اين واژه از ماده «حيى» و باب افعال ، به معناى زنده كردن مى باشد. گاه واژه هاى بعث و اعاده نيز به همين معنا به كار رفته اند: مانند:
(ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون) (بقره:55) ; «و پس از مرگ زنده تان كرديم باشد كه سپاسگزار باشيد».
(مِنْها خَلَقْناكُمْ وَفِيها نُعيدُكُمْ وَمِنْها نُخرِجُكُمْ تارةً أُخرى) (طه:55) ; «ما شما را از زمين آفريديم و به آن باز مى گردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون آوريم».
احياء ، علاوه بر استعمال در موارد حيات پس از موت ، در معناى خلق ابتدايى نيز كاربرد دارد ، مانند: (هُوَ الَّذِى أَحْياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ...) .
در مقابل ، واژه اماته از ماده «موت» و باب افعال ، به معناى ميراندن است. محيى ، معيد و مميت از اسماى الهى و اسم فاعل احياء ، اعاده و اماته است.
متكلمان مسلمان در بحث معاد و براى اثبات وجود حيات برزخى و وجود سؤال و عذاب قبر ، درباره اين واژه به بحث پرداخته اند. عمده ترين دستمايه متكلمان ، آيات فراوانى از قرآن كريم است كه واژه احياء در آنها به كار رفته است. از همين رو مفسران نيز در ذيل اين دسته از آيات به بحث احياء پرداخته اند.
به دليل كاربرد اين واژه و مشتقات آن در روايات و ادعيه ، شارحان روايات و ادعيه نيز به شرح و تبيين اين واژه دست زده اند (لوامع البيّنات ، ص 301ـ 303 ; الاسماء والصفات ، ص 74 ; شرح الاسماء ، ص 757).
در قـرآن كـريم واژه احيـاء و مشتقـات آن مجمـوعاً 49بـار ، و واژه امـاته و مشتقـات آن 21 بـار بـه كـار رفتـه اسـت. مهـم تريـن مـوارد استعمـال ايـن واژه در قـرآن كـريم ، عـبارت اسـت: 1. اعتـراف كافران در جهنـم به دوبـار زنـده شـدن و مـردن. (غافر:11) ;2. درخواست حضرت ابراهيم (عليه السلام) از خداوند ، مبنى بر مشاهده كيفيت زنده شدن مردگان (بقره:260) ;3. برخوردارى مؤمنان از حيات طيبه (نحل:97) ; 4. اثبات حيات اخروى (بقره:28) ; 5. اماته عُزير و احياى او پس از يكصد سال (بقره:259) ; 6. زنده شدن گروهى از بنى اسرائيل (بقره:243) ; 7. زنده شدن مردگان توسط عيسى (عليه السلام) به اذن خداوند (آل عمران/49).
از بين موارد و نمونه هاى ذكر شده ، بيشترين بحث متكلمان و مفسران ، درباره آيات و مباحث ذيل مطرح گرديده است:
الف. آيـه 11 سـوره غـافـر: (ربّنـا أمَتّنـا اثْنَتَيـن وَأحْيَيتنا اثنَتين) ;«پروردگارا دوبار ما را ميراندى و دوبار زنده كردى».بيشتر متكلمان و مفسران ، اين آيه را دليـل وجـود حيـات ، سـؤال و عـذاب قبـر مـى داننـد ، امـا در مـورد مصـداق دوبار زنده شدن و مردن كافران اقوال متفاوتى ابراز كرده اند:
1. اماته اول مربوط به دوران قبل از تولد و در حال نطفه بودن ، و اماته دوم مربوط به مرگ پس از زندگى دنيا ، احياى اول مربوط به زندگى دنيا و احياى دوم مربوط به زندگى پس از قيامت است (شرح العقيدة الطحاويه ، ج2 ،ص571). علامه مجلسى اين نظر را به اكثر مفسران نسبت مى دهد (بحارالانوار ، ج6 ، ص211).به باور منتقدان اين نظريه ، از آنجا كه در حال نطفه و قبل از تولد انسان مسبوق به حيات نيست ، اطلاق اماته بر آن حالت صحيح نيست و مى توان نام آن را «موت» گذاشت ، نه اماته (شرح الاصول الخمسه ، ص 731 ; حق اليقين فى معرفة اصول الدين ، ص 9).
2. اماته اول پس از زندگى دنيا و اماته دوم پس از زندگى در قبر و حيات برزخى ، احياى اول مربوط به زندگى دنيا و احياى دوم مربوط به زندگى در قبر و حيات برزخى است (شرح المقاصد ،ج5 ، ص112 ; كشف المراد ، ص 425 ; اللوامع الالهيه ، ص 450). طرفداران اين نظر در پاسخ به اين اشكال كه: «با در نظر گرفتن احياى روز قيامت ، سه احيا لازم مى آيد و در آيه از دو احيا سخن گفته شده است» پاسخ مى دهند: بيان دو احيا در آيه شريفه ، منافاتى با احياى بيش از آن ندارد. در واقع ذكر دو احيا براى بيان كثرت و تعدّد زنده كردن هاست ، نه تعيين تعداد دقيق آنها ، از اين رو آيه دو يا چند مرحله احيا را شامل مى شود .
3. اماته اول پس از زندگى دنيا و اماته دوم پس از زندگى برزخى ، احياى اول در قبر و برزخ و احياى دوم در قيامت خواهد بود (الميزان ، ج1 ، ص111 ; شرح المواقف ، ج:8 ، ص317).
علامه طباطبايى در تأييد اين نظر معتقد است ، از آنجا كه اين آيه بيانگر دوبار زنده شدن و مردن كافران و اعتراف آنان به گناه خود مى باشد ، گناه آنان همان نسيان و انكار معاد است كه در اثر دوبار مردن و زنده شدن ، به معاد يقين پيدا كرده اند و انكار آنان از بين رفته است (الميزان ، ج24 ، ص312).
4. اماته اول پس از زندگى طبيعى دنيا ، اماته دوم پس از زندگى دنيايى پس از رجعت ، احياى اول در حال رجعت و احياى دوم در قيامت است (الذخيره ، ص 529 ; المنقذ من التقليد ، ج2 ، ص198 ; حق اليقين فى معرفة أُصول الدين ، ج2 ، ص9).
اين نظر مربوط به برخى از متكلمان و مفسران اماميه است كه اين آيه و آيات مشابه را دليل «رجعت» برخى از كافران و مؤمنان ، قبل از حشر روز قيامت مى دانند. اين عده ، آيات ديگرى مانند زنده شدن عُزير پس از يكصدسال و زنده شدن برخى مردگان توسط حضرت عيسى (عليه السلام) را دليل امكان وقوع رجعت مى دانند. در مقابل ، برخى ديگر از مفسران اماميه با مسلّم دانستن اصل رجعت ، در دلالت آيه (ربّنا أمَتنا اثنتين و...) بر رجعت ترديد دارند ، به اين دليل كه اين آيه در مورد همه كافران است ، اما رجعت ، مربوط به برخى از كافران است ، نه همه آنها (تفسير نمونه ، ج20 ، ص45).
برخى از متكلمان و مفسران نيز صرفاً به نقل گفتار ديگران بسنده كرده و از اظهار نظر خوددارى ورزيده اند (تبيان ، ج9 ، ص60 ; مجمع البيان ، ج7 ، ص804 ; بحارالأنوار ، ج6 ، ص211).
در مورد آيه : (كَيْفَ تَكفُرونَ بِاللّهِ وَكُنْتُمْ أمواتاً فَأحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرجَعُون) (بقره:28) ;«چگونه خدا را انكار مى كنيد و حال آن كه شما را روحى نبود و زنده تان كرد و پس از آن مى ميراند و بار ديگر زنده تان مى كند و سرانجام به سوى او باز خواهيد گشت» ، بحث هايى مشابه موضوعات مطرح شده در آيه پيشين درگرفته است ، با اين تفاوت كه در اين آيه دو احيا و يك اماته مطرح شده است و در آيه قبل ، دو احيا و دو اماته.
ب. از جمله آياتى كه در بحث احيا ، توجه بيشتر متكلمان و مفسران را به خود جلب كرده است ، آيه مربوط به مشاهده زنده شدن پرندگان توسط حضرت ابراهيم (عليه السلام است: (وَإِذْ قالَ إِبراهيمُ رَبِّ أَرِنى كَيْفَ تُحْيِى الْمَوتى) (بقره:260) ; «ابراهيم گفت:پروردگارا به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مى كنى». بنابه نقل مفسران ، حضرت ابراهيم (عليه السلام) هنگامى كه مشاهده كرد لاشه حيوانى پس از مرگ توسط حيوانات خشكى و دريا و هوا خورده شد ، از خداوند درخواست كرد كه چگونگى زنده شدن مردگان را مشاهده كند (تبيان ، ج2 ، ص326 ; مجمع البيان ،ج1 ، ص643).
در مورد علت اين درخواست ، دلايل متعددى ذكر شده است ; برخى از آنها عبارتند از:
نشان دادن زنده شدن مرده ها به نمرود براى چيرگى در بحث با او ; ارائه احياى اموات به قومش براى پذيرش معاد توسط آنان ; براى رسيدن ابراهيم (عليه السلام به مرتبه عين اليقينى پس از گذار از مرحله علم اليقين (تبيان ، ج2 ، ص326) ، براى به دست آوردن علم ضرورى و بديهى پس از حصول علم استدلالى (مجمع البيان ، ج1 ، ص640ـ 644) ; دستيابو به بالاترين مرتبه هدايت كه همان شهود حقيقت همراه با علل و اسباب آن است و مرتبه اى بالاتر از هدايت با برهان و استدلال و هدايت از طريق شهود حقيقت ، بدون شهود علل و اسباب آن است (الميزان ، ج3 ، ص359).
علامه طباطبايى (رحمه الله معتقد است ، حضرت ابراهيم (عليه السلام) با مسلّم دانستن معاد و زنده شدن مردگان ، خواهان «مشاهده كيفيت» آن بود ، از اين رو در مورد اصل معاد و يا استدلال عقلى پيرامون آن ، سؤالى مطرح نكرد.
علاوه بر آنكه درخواست آن حضرت در مورد كيفيت فعل خداوند (احياء) بود ، نه كيفيت حيات پيدا كردن ماده. وى با تفاوت قايل شدن بين ذات خداوند كه قابل دسترسى براى بشر نيست ، و فعل خداوند كه قابل دسترسى براى برخى از افراد بشر است ، معتقد است اراده الهى از فعل خداوند انتزاع مى شود و فعل او همان ايجاد اشيا با كلمه «كن» است: (...أن نقول له كُنْ فيكون) و اين كلمه ، ملكوت هر چيزى است: (فَسُبحان الّذى بِيَدِهِ مَلَكُوت كُلّ شَىء) كه به گواهى قرآن ، ملكوت آسمان و زمين به ابراهيم (عليه السلام) نشان داده شده است: (وَكَذلِكَ نُرى إِبراهيمَ مَلَكُوت السَّموات وَالأَرض وليَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينن) (انعام:75) ; «اين چنين ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم تا از اهل يقين گردد» و بخشى از ملكوت ، زنده شدن پرندگان است كه مورد اشاره ايشان قرار گرفت (الميزان ، ج3 ، ص370).
علاوه بر دلايل مذكور ، فخر رازى ، به ذكر اقوال و احتمالات ديگرى درباره دلايل درخواست حضرت ابراهيم (عليه السلام) پرداخته است كه در مجموع به 12ديدگاه اشاره مى كند (تفسير كبير ، ج7 ، ص38ـ 39).
ج. از ديگر موارد كاربرد كلمه احيا در قرآن كريم ، احيا به حيات طيبه است: (مَنْ عَمِلَ صالِحاً من ذَكَر أَوْ أُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَليحيّننهُ حَياةً طَيّبَة و...) (نحل:97) ; «مؤمن شايسته كردار را ، چه مرد و چه زن ، زندگى پاكيزه و پاداشى بهتر از كردارش به او عطا خواهيم كرد». در مورد حقيقت حيات طيبه ، مفسران اقوال مختلفى بيان داشته اند ; از جمله: برخوردارى از رزق حلال ، قناعت ، رزق روز به روز و زندگى بهشتى (تبيان ، ج6 ، ص426 ; مجمع البيان ، ج6 ، ص593). فخر رازى مجموعه اقوال مفسران در مورد برخوردارى مؤمنان از حيات طيبه را در سه حيطه: در دنيا ، در آخرت و در قبر دسته بندى نموده است. (تفسير كبير ، ج20 ، ص112 و 113).
به عقيده علامه طباطبايى (رحمه الله حيات طيبه حياتى متفاوت با حيات عمومى انسان هاست ، كه خداوند فقط به مؤمنان ارزانى مى دارد. اين زندگى ، نوع تغيير يافته زندگى پيش از آن نيست ، بلكه نوع جديدى از زندگى است كه داراى آثار واقعى ويژه اى همچون علم و ادراك خاص ، تأييدات ويژه الهى ، قدرت مخصوص و... است. اين زندگى با حيات قبلى متفاوت است ، اما جدا و بريده از آن نيست. تفاوت اين دو حيات ، در مرتبه و نوع آنهاست ، نه در متعدد بودن آنها (الميزان ، ج12 ، ص342ـ 343).
د. در تفسير آيه دوم سوره حديد: (لَهُ مُلْكُ السَّموات والأرض يحيى ويمييت ...) ملاصدرا معتقد است ، مالك حقيقى ] نه اعتبارى [ هر چيزى ، كسى است كه ذات آن شىء از آن او باشد و بتواند به هر نحوى در آن تصرف كند. از جمله اين تصرفات ، احيا و اماته آن است. از اين رو احيا و اماته موجودات از لوازم ملكيت حقيقى خداوند نسبت به موجودات است. صدرالمتألهين در پاسخ به اين پرسش كه چرا با اين كه خداوند سرچشمه حيات و رحمت است ، صفت اماته به او نسبت داده شده و مميت خوانده مى شود ، معتقد است: از آنجا كه ميراندن خداوند ، مستلزم حياتى ماندنى تر و شريف تر در آخرت است ، فعل اماته از جانب خداوند نيكو و شايسته است (تفسير سوره سجده ، ص 151ـ 153).
با توجه به كاربردهاى واژه احيا در آيات و روايات ، انديشمندان علوم اسلامى تقسيمات متفاوتى براى آن ذكر كرده اند:
1. احياى حقيقى و مجازى: در قرآن كريم فعل احيا گاه به خداوند نسبت داده شده است: (إِنَّ اللّهَ يُحْيى الارْضَ بَعْدَ مَوْتها) (حديد:17) ; «خداوند زمين مرده را زنده مى كند» و گاهى به مخلوقات مانند حضرت عيسى: (واحى الموتى بإذن اللّه) (آل عمران:49) ; «به اذن خداوند مردگان را زنده مى كنم». در اين صورت احيا به اذن خداوند و توسط مخلوق صورت مى پذيرد. مؤيد الدين جندى در شرح فصوص ، اين نوع احيا را از جهتى حقيقى و از جهت ديگر مجازى مى نامد. از آن نظر كه در ظاهر با نفخ عيسى (عليه السلام و به امر وى مرده زنده مى شود ، زنده شدن مرده توسط عيسى (عليه السلام) امرى حقيقى است ، اما از آن نظر كه عيسى (عليه السلام) به اذن خداوند مرده ها را زنده مى كند ، احياى عيسى (عليه السلام) توهّمى بوده و احياگر حقيقى خداوند است. (شرح فصوص الحكم ، ص 529ـ 530).
2. احيا يا مادى است : (انّ اللّهَ يُحْيى الأرْضَ بَعْدَ مَوْتها) (حديد:17) ; و يا معنوى: (أَوَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَاحْيَيْناهُ فَجَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشى بِهِ فِى النّاسِ) (انعام:122) ; «آيا آن دل مرده اى كه زنده اش كرديم و نورى برايش مقرر داشتيم كه با آن در ميان مردم به رفتار آيد»و (يا أيُّهَا الّذينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ ولِلرّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُم) (انفال:24) ; «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ، چون خدا و پيامبر ، شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مى بخشد ، آنان را اجابت كنيد».
3. به عقيده ملاصدرا ، احيا در دنيا تدريجى و در آخرت دفعى است (تفسير سوره سجده ، ص 152).
4. حاج ملاهادى سبزوارى در شرح جمله :«يا من أماتَ وأحيى» از دعاى جوشن كبير ، احياى بعد از مرگ را بر اساس استكمال انسانى تقسيم مى كند: احيا به حيات طبيعيه نفسيه (در مقام نفس) عقليه (در مقام عقل) و لاهوتيه (در مقام فناء فى اللّه) ; و احيا به حيات ذاتيه قدسيه كه موتى پس از آن نخواهد بود (شرح الاسماء ، ص 430) ; همچنان كه اماته را به اماته به موت طبيعى و اماته به موت اختيارى تقسيم مى كند (همان).
همچنين وى در شرح جمله:«يا محيى كلّ شىء ومميته» معتقد است خداوند دائماً در حال اماته و احياى تمام اشيا است تا آنها را از مراحل جمادى به نباتى ، از نباتى به حيوانى و... سير دهد و به مراتب ملكيه و بالاتر از آن هدايت كند (شرح الاسماء ، ص 757).
الاسماء والصفات ، بيهقى ، ابوبكر ، مطبعة السعادة ، مصر ; بحارالأنوار ، مجلسى ، محمدباقر ، مؤسسة الوفاء ، بيروت ،1403 ; التبييان فى تفسير القرآن ، طوسى ، داراحياء التراث العربي ، بيروت ; تفسير القرآن ، شيرازى ، صدرالدين ، قم ، بيدار ; تفسير كبير ، رازى ، فخرالدين ، داراحياء التراث العربى ، بيروت ; تفسير نمونه ، مكارم شيرازى ، ناصر ، دارالكتب الإسلامية ، قم ، 1367 ; حق اليقين ، شبر ، عبداللّه ، المطبعة الحيدرية ، نجف الأشرف ،1375 ; الذخيرة ، سيد مرتضى ، نشر اسلامى ، قم ، 1411 ; شرح اسماء الله الحسنى ، رازى، فخرالدين، مكتبة الكليات الزهريه، قاهره، 1396; شرح الأسماء ، سبزوارى ، ملاهادى ، دانشگاه تهران ،تهران ، 1375 ; شرح الاصول الخمسة ، معتزلى ،قاضى عبدالجبار ، مكتبه وهبه ، قاهره ، 1408 ; شرح المقاصد ، تفتازانى ، سعدالدين ، منشورات شريف رضى ، قم ، 1409 ;شرح المواقف ، جرجانى ، ميرسيد شريف (م/816) ، منشورات شريف رضى ، قم ، 1325 ; شرح عقيده طحاويه ، دمشقى ، قاضى على بن على محمد ، مؤسسة الرسالة ،بيروت ، 1416 ; شرح فصوص الحكم ، جندى ، مؤيد الدين ، بوستان كتاب ،قم ، 1423 ; كشف المراد ، حلى ، نشر اسلامى ، قم ، 1411 ; اللوامع الاهية ، مقداد سيورى ، فاضل ، مجمع الفكر الإسلامى ، قم ، 1422 ; مجمع البيان ، طبرسى ، دارالمعرفه ، بيروت ، 1408 ; المنقذ من التقليد ، حمصى رازى ، سديد ، نشر اسلامى ،قم ، 1414 ; الميزان ، طباطبائى ، محمدحسين ، مؤسسة الأعلمى ،بيروت ، 1393.